سخن نویسنده
تو ترنمبخشترین و درخشانترین ستاره درون سینه منی.
از تو خواهشی دارم، بگذار یک بار قبل از تو من قربانی وجود پاک و مهربانت شوم
از بس که غافلگیر میکنی مرا در مهربانی…
کجاست فانوسی از نور الهی تو تا که مرا راهی خانهات سازد؟!
مدتهاست آماده برای آمدنم…
راه من دور است با جادههایی ناهموار و لغزنده، سلاحی نیز جز یک دل عاشق ندارم. چشمان بیفروغ مرا روشنایی بخش تا که راه را بیابم و پاهایم نلغزد.
میخواهم از مجنون، مجنونتر باشم برایت و در هر کوچه و بازار عشقت را فریاد زنم تا که به تو برسم.
قلبم چون کبوتری ترسیده، به در و دیوار سینهام میکوبد.
اشعه آفتاب از روزن پوست تنم مثل آبشاری مزرعه خشکیده دلم را طلایی میکند و شمعی در وجودم شعلهور و نفسهایم به سوزناکی بادهای صحرایی میشود وقتی در خیالت پرواز میکنم و برای تو و از عشق تو مینویسم.
جادهی عاشقی تقدیمی از قلب عاشق من است که هر لحظه بیوقفه تو را صدا میکند.
پیدایم کن، صدایم کن و تنهایم مگذار…
دوستان و خوانندگان عزیزم؛ کتاب «جادهی عاشقی»، تجمیع دو کتاب «عشق چه بی صدا در میزند» و «سرزمین عشق» است. کتاب اول حکایت زیبای عشق زمینی است که در نوع خود جذابیتهای بسیاری دارد، آنچنان که خود نیز هر بار آن را میخوانم به وجد میآیم و در سرزمین عشق سعی داشتم از این عشق به عشق واقعی برسم و مفهوم صحیح و درست عشق را به تصویر کشانم.
امیدوارم که این کتاب به دل مهربانتان خوش آید.
آمین و درود بیکران / شهلا مهرعلیئی / بهمنماه سال ۱۴۰۱
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.