سخن نویسنده
«بنام خدای مهربان تمام مخلوقات»
کتاب «سرزمین عشق» در ادامه کتاب «عشق چه بیصدا در میزند»، نگاشته شده است.
خلاصهای از داستان «عشق چه بیصدا در میزند»:
عشق چه بی صدا در می زند، حکایت زیبایی از زندگی دختریست به نام پگاه که از بدو تولد حوادث زندگیش بسیار متفاوت رقم خورده است. دختری مهربان که دنیای درونش سرشار از عشق و محبت بیانتهاست. او بارها در حوادث تلخ زندگی میشکند و در میان واقعیتهای زندگیش دست و پا میزند، اما به واسطهی دریای عشقی که وجودش را احاطه کرده بر میخیزد و جسورانه مقاومت میکند تا به حقیقت زندگی برسد.
پگاه، تنها فرزند خانواده است که در کودکی تحت تاثیر سوز دلها و اشکهای پدر و مادرش متوجه میشود برادری به نام پیام داشته که در حادثه تلخ زلزله رودبار در سال ۱۳۶۹ جان باخته است. آنها در خانهای بزرگ در دل یک باغ زیبا در شهر نوشهر زندگی می کنند.
او می شود مونس و همدم پدر و مادرش و فرشتهای که خداوند برای آرامش دل پدر و مادرش میفرستد.
پگاه در تنهاییاش با قاب عکس پیام روی دیوار اتاقش انس میگیرد و هر شب برایش نامه مینویسد و درد دل میکند. عاشقانههای پگاه برای برادرش پایانی ندارد به گونهای که هر لحظه خود را کنار او و او را کنار خود میبیند.
پدرش مدیر مدرسه و مادرش ماما، از آدمهای نیک و درستکاری هستند که همه آنها را به نیکی میشناسند و در فراغ پیام خیلی زودتر از سنشان پیر میشوند. آنها عاشقانهترین عشقها را نثار پگاه میکنند و برای موفقیتهای او از هیچ اقدامی کوتاهی ندارند.
پگاه، مرهم درد و زخم پدر مادر میشود، سعی میکند در تمام امور موفق باشد تا که ذرهای باعث ناراحتی و نگرانی آنها نباشد. دنیای پگاه در مدرسه، دانشگاه، کلاسهای زبان، دوستش سمانه و دلنوشتههایش برای پیام خلاصه میشود و عاشقانه کنار پدر و مادر و عمهاش که در انتهای باغ خانهی آنها سکونت دارد زندگی میکند.
سمانه و پگاه دوستان بسیار صمیمی و گرمی هستند که بینهایت همدیگر را دوست دارند. در پی حوادث تلخ مربوط به سنتها، سمانه با خانوادهاش دچار مشکل میشود و توسط پدرش آقاجواد از خانه پس از ازدواج با پسر مورد علاقهاش مهران طرد میشود و به تهران سفر میکند.
پگاه تنهاتر از قبل میشود، اما سنگ صبوری به جای خواهر، مادر، پدر و برادر سمانه میشود. زندگی تلخ سمانه همچنان ادامه دارد تا اینکه به دلیل حوادثی که برایش رخ میدهد برای همیشه او و همسرش ناپدید میشوند.
پگاه مدتها به دنبال سمانه میگردد و به ناچار بعد از اینکه از پیدا کردن او ناامید میشود به زندگی عادی خود برمیگردد.
پگاه در محیط دانشگاه محبوب دلهاست. یکی از اساتید او به نام دکتر سینا فرزادی به او علاقمند میشود، اما پگاه آنقدر درگیر مسائل سمانه و زندگی او میگردد که قرار ملاقاتش با دکتر فرزادی را به کلی فراموش میکند و دیگر او را نمیبیند.
هر سال روز تولد پیام پدر و مادر به رودبار میرفتند تا که قدری دلشان آرام گیرد. پگاه برای اینکه خلوت آنها را بهم نزند آنها را همراهی نمیکند. تا اینکه در یکی از همان سفرها به رودبار پدر و مادر بر اثر تصادف فوت میکنند.
سمیرا خدمتکاریست که با پسرش فرهاد در کنار پگاه زندگی میکند. سمیرا خود را مدیون این خانواده میداند، چون از وقتی همسرش بر اثر اعتیاد گوشهی خیابانی به کام مرگ کشیده شد تحت حمایت پدر و مادر پگاه قرار میگیرد.
آقا رضا، پدر پگاه از فرهاد مثل فرزند خود نگهداری و حمایت میکند و برای ادامه تحصیل او را به فرانسه میفرستد.
سمیرا میشود مادری برای پگاه و از جان و دل از او مراقبت میکند.
عمه مهناز خود بیمار است، او پس از فوت همسرش دچار پریشانی و افسردگی شده است که با کلی دارو زندگی میکند.
پگاه برای ادامه زندگی از نوشهر به تهران در خانهای که پدر قبلاً داشته است زندگی میکند و در سازمان تامین اجتماعی شاغل میشود.
روزها اداره و شبها در خلوت خود با پدر و مادر پیام حرف میزند و روزگارش را سپری میکند.
پس از مدتی متوجه رازی از زندگیش میشود که در خانه باغ نوشهر نهفته است و حوادث بسیار تلخی که او را به چالش میکشاند.
این در حالیست که مدتی قبل پگاه ناخواسته جذب مردی میشود که رفته رفته عاشق او میشود. در دنیای خیال خود مرد را پرند مینامد.
مرد از همه جا بیخبر است ولی پگاه هر شب برای او عاشقانههایش را مینویسد. پرند یکی از مراجعین پگاه است که قدری رابطهی کاری با هم برقرار میکنند اما بین آنها جز ادب و احترام چیزی رد و بدل نمیشود.
در پی حوادثی در طول داستان پرند و پگاه با هم ملاقاتی دارند که هر دو به نوعی از دلباختگی برای هم میگویند.
اما این دیدار فقط یکبار صورت میگیرد و پرند برای همیشه میرود، پگاه میماند با یک دل عاشق که هر شب برای او مینویسد.
راز زندگی پگاه توسط عمه مهناز به سفارش رویا مادر پگاه طی نامهای با خط مادر به پگاه گفته میشود، پگاه تا مرز مرگ میرود.
اما با کمک سمیرا و فرهاد و عشق درون سینهاش که به پدر و مادر دارد باز میگردد.
پگاه سعی میکند با واقعیتها کنار آید و پرند را هم فراموش کند، اما حوادث تلخ زندگی پگاه همچنان دستبردار نیست.
او حالا میداند که فرزند واقعی پدر و مادرش نبوده اما مقاومت میکند که این حادثه را فراموش کند.
پگاه در شرایط سختی به سر میبرد، در تنهایی مطلق و دردهایی که سعی در مبارزه با آنها دارد.
سمیرا دائما از او مراقبت میکند و سارا خواهرزادهاش را برای نگهداری از عمه مهناز می آورد.
روزی مردی به خانه عمه میآید. پگاه هراسان به خانه عمه میرود تا آن مرد را ملاقات کند که در پیش روی خود پرند را میبیند.
او گمان میکند پرند برای خواستگاری از او آمده است. شوکه میشود میان خندههایش متوجه میشود پرند، پیام برادرش هست که در حادثه زلزله زنده بوده است ولی به دلیل فراموشی سالها در کرمانشاه کنار مردی که او را به فرزندخواندگی گرفته است زندگی میکرده است.
همان شب که پرند از خانه پگاه می رود بر اثر تصادف و ضربه به سرش هوشیاری خود را نسبت به زندگی گذشتهاش به دست میآورد و به دنبال خانوادهاش میگردد تا به خانه باغی میرسد که پگاه هم آنجاست.
پگاه تحت تاثیر این ملاقات و حقیقتی که میفهمد شوک بزرگی به مغزش وارد میشود که او را به پریشانی و دیوانگی میرساند.
او در آسایشگاه خارج از شهر بستری میشود در حالی که امیدی به بهبودی او نیست.
پرند زندگی، شرکت و کارخانهاش در تهران را رها میکند و به دوستش سامان میسپارد و خودش کنار عمه و برای رسیدگی به حال پگاه در نوشهر میماند. حال و روز پرند بهتر از پگاه نیست هر روز آسایشگاه، شبها گریه و فغان و نوشتههایی که برای پگاه در اتاق پگاه مینویسد.
او دفتر خاطرات پگاه را میخواند و بیش از پیش عاشق پگاه میشود.
دکتر سینا فرزادی پزشک معالج پگاه میشود با پرند دوست صمیمی میشود و با کمک تیمهای پزشکی و هزینههای بسیاری که پرند تقبل میکند برای بهبود حال پگاه تمام تلاشش را انجام میدهد.
برای بهبود روند حال پگاه، پرند در جستجوی سمانه به مشهد میرود و سمانه را کنار پگاه میآورد. مدتها طول میکشد تا پگاه سمانه را بپذیرد و رفته رفته ارتباط بگیرد.
دو سال طول میکشد اما پگاه روند خوبی ندارد تا اینکه با برنامههایی که تیم پزشکی با هزینههای پرند تقبل میکند سمینارهایی تشکیل میشود که بیماران هر ماه در آن شرکت میکردند این سمینارها فقط برای روبرویی پگاه و پرند است که طبق اصول پیش میرود.
این خلاصه هرگز نمیتواند شما خواننده عزیز را به زیبایی درون جلد اول کتاب برساند.
زندگی کودکی پگاه کنار پدر و مادر بسیار خاص است. در پی آن دلنوشتههای پگاه با برادرش پیام، زندگی سمانه و چالشهایی که با آن روبرو میشود همگی دنیایی از شگفتی را پیش رویتان به تصویر میکشاند.
از سویی عاشق شدن پگاه، داستان عشق یک طرفهاش، ملاقات با پرند و شور و هیجانی که در آن ملاقات است شما را به زیبایی میکشاند.
نامهای از مادر که توسط عمه به پگاه میرسد و راز فرزندخواندگیش با بیان حقایقی که رویا یعنی مادرش با آن روبرو بوده است، هیجان انگیز است. پرواز روح پگاه به سوی مادر واقعیاش دیبا که بر اثر حادثه زلزله بعد از تولد پگاه میمیرد اوج احساس زیبای عواطف بین فرزند و والدین است.
ملاقات پگاه و پرند در خانه عمه مهناز که نمایانگر زنده بودن پیام است خود یکی از قسمتهای جذاب داستان است و از سویی بستری شدن و مراحل درمان پگاه در آسایشگاه و دوران عاشقیهای پرند شما را به لطافتهای عشق میرساند. روبرو شدن پرند با دکتر فرزادی که عاشق و دلباخته پگاه است خود دنیایی از جذابیتهاست. ضمن اینکه قشنگی جلد اول در دلنوشتههایی است که وجود دارد به همین دلیل توصیه میشود حتماً جلد اول را مطالعه فرمایید تا متوجه حالتهای روحی پگاه در جلد دوم یعنی کتاب سرزمین عشق شوید.
اکنون پگاه بین عشقی که نمیداند برادر بنامد یا معشوقه، دچار جنون و سردرگمی شده است…
با آرزوی سلامتی – ارادتمند؛ شهلا مهر علیئی – التماس دعا – تابستان 1401
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.