سخن نویسنده
«بنام خدای مهربان تمام مخلوقات»
تا جایی که خود را شناختم چشمهای جوشان از عشق در سینه داشتم و تا میتوانستم به همه کسانی که دنیای اطراف مرا ساخته بودند محبت میکردم.
این باور همیشگی من بود که قدرتمندترین سلاح برای نفوذ درون قلبها مهربانی است. از نوجوانی عاشقِ عشق، محبت و عشق ورزیدن بودم برای همین تا فرصت پیدا میکردم دلنوشتههای عاشقانه مینوشتم.
علاقه زیادی به رشته روانشناسی داشتم تا با انسانها ارتباط بگیرم و با توجه به شرایط روحیشان کمک حالشان باشم. هرچند بدلیل مخالفت خانواده رشته حسابداری را انتخاب کردم؛ اما همچنان عاشقانه نوشتن را ادامه میدادم.
بزرگتر که شدم متوجه شدم…
دنیای عاشقی و محبت کردن دنیای بسیار قشنگی است. حس و حال خوبی به زندگی میدهد و بدست آوردن دل آدمها، آرامش بینظیری به همراه دارد؛ اما واقعیت این بود که قلبهای مهربان آسیبهای زیادی هم متحمل میشوند که به اصطلاح باعث شکسته شدن قلبشان میشود. من هم از این قاعده مستثنی نبودم، با این وجود دلم نمیخواست این نعمت بزرگ قلبم را نادیده بگیرم. احساس میکردم ثروت بزرگی در سینه دارم که نباید آنرا نادیده بگیرم؛ بنابراین سعی کردم بیتوقع دوست داشته باشم بیآنکه منتظر جبران آن باشم.
در این میان اگر کسی بیش از حد ناراحتم میکرد فقط از او فاصله میگرفتم بیآنکه کینهای به دل بگیرم.
متأسفانه در دنیای کنونی، گاهی اسم هر چیزی یا هر احساسی را عشق میگذاریم که این با معنای واقعی آن منافات بسیار دارد. عشق واقعی، ستونهایش از صداقت، نفسهایش از قداست و فریادش از امنیت است که حرمت زیادی دارد.
عشق، یک دوست داشتن عمیق است که التیامبخش تمام دردهاست؛ حتی اگر گاهی خودش درد باشد.
آنچه مسلم است لازمه زندگی، عشق و محبت است و زندگی بدون عشق تکرار عادتهای تکراری است که لحظات عمر را خستهکننده خواهد کرد.
قبل از هر چیز باید عشق را بشناسیم و بعد به هر کسی یا هر چیزی که به نوعی مجذوب آن شدهایم در چارچوبهای خاص خودش عشق بورزیم و از دنیای کلمات، زیباترین جملات را برایش بسازیم و به آن عمل کنیم؛ چراکه فرصت زندگی، هم کوتاه است، هم تکرار نشدنی!
کسی که عاشق واقعیست حتی با تصور معشوق خودش زیبا زندگی میکند. لازمه عشق حتماً دیدارها یا رسیدنها نیست.
مثلاً وقتی میگوید:
«تو همانی که وقتی دلم میگیرد فقط با تصور تو آرام میشوم. دلم هر لحظه قدم زدن کنار صدای تو را میخواهد و صدایت تنها سلاح برای آرامش من است.»
یا که وقتی میگوید:
«وقتیکه نیستی مثل یک دردی که از نوک انگشتان پاهایم تا اعماق مغزم را میسوزانی! آهستهتر برو! بگذار در آتش این عشق آرامتر بسوزم که سوختن برای تو لذتبخشتر از زندگی بدون توست.»
آری، عشق موهبت الهی است که خداوند در دل تمام انسانهایش قرار داده که با آن دلهایمان را نزدیکتر و دنیایمان را آبادتر سازیم. بیایید عشق درست را به فرزندانمان بیاموزیم تا این سرشت واقعی که در نهاد بشر به ودیعه گذاشته شده است نسل به نسل ادامه پیدا کند.
من دنیای عشق را به فرزندم اینگونه توصیه میکنم:
«پسر عزیزم؛ سینای من…
هرگاه معنای واقعی عشق را دانستی و درکی درست از ابهت کرامت و قداست عشق داشتی مدعی عاشق شدن باش و تمام عمر با عشق زندگی کن که زندگی بدون عشق ذرهای نمیارزد.
عشق حرمت والایی دارد که وفاداری در آن احترام به قلب مهربان خودت خواهد بود و بدان که عشق، دوست داشتن عمیقی است که نهایتی ندارد و در راهش باید سختیها و دردهایش را تحمل کنی که لذت واقعی آن برایت ماندگار شود.
مثل من که تو را اینگونه دوستت دارم.»
خواننده عزیز و محترم:
این رمان سرگذشت انسانهایی است که درون دلهایشان عشق فریاد میکشد و همیشه به عشقشان احترام گذاشتهاند.
بیش از هر چیز یادآور عظمت و حکمت خداوند متعال است که سایه به سایه بر سر بندگانش قرار دارد براستی که هیچ عشقی لذت عشق او را ندارد و نخواهد داشت.
هرچند که در دوران سخت روحی به دلیل به سوگ نشستن برای خواهر عزیزم و فرزند دلبندش و اواخر آن مبتلا شدن به بیماری سخت امیکرون آنرا نوشتم اما امیدوارم مورد علاقه و عنایت شما قرار گیرد.
برایتان زیباترین و شکوهمندترین لحظات ناب عاشقانه را آرزومندم.
ارادتمند؛ شهلا مهر علیئی – التماس دعا برای سلامت و مغفرت عزیزانم – شروع نگارش رمان، شهریور و پایان آن بیستم بهمنماه سال 1400
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.